هستیم درگذر باد
|
ر
♡ زِندِگیــــ هَمهَمهـــ مُبهَمیـــــ اَز خاطِرهـــ هاستــــ
هَرکُجا خَندیدیمــــ…..،
زِندگآنیــــــ آنجآستـــ ـ ! ♡
اینم ادرس سایتم خواستین سر بزنین
http://glowstars.ir/
باتشکر از ویدا عزیز ک این ارم خوشگلو واس ما ساخته دمش جیلیز ویلیز
* شما میتوانید با کیبرد خود نیز از پیانو استفاده نمایید *
ترتیب دکمه به صورت زیر میباشد :
Q W E R T Y U I O P A Z S X D C F V G B H N J M K L
نمیدانم چ بگویم حتی از کجا ...ازپوچی یک خرس قطبی در هم تنیده شده برای خواب الودگی بیش از حد...که تمام قوایش را جمع میکند وسط زمستانی ب خواب رود....نمیدانم باید از افکار کاسه ی سر بنویسم...یا از حرف های ادبی گونانه رد و بدلیانه بین دوفرد محبوس در جامعه کوچک افکار....
سرماک وادمک هایی اشتباهی غوطه ور در زمان
من سرما رادوست دارم مخصوصن ان سرمای اخر پاییز را..قبول دارید سایر و برخن ادم ها به طور گریپ فروت گونانه ای اشتباهی به دنیا امده اند ینی در زمانی اشتباهی......اخر گریپ فروت گونانه میدانی یعنی چه ؟یا برایت
وازش کنم؟گریپ فروت خورده ای تا ب حال؟تلخ...ترش..شیرین...همه با یکدیگر هجوم می آورند به پرزهای زبانت وتلاش میکنند برای به اثبات رساندن خود....حالم خوب است لبخندی گریپ فروتانه بر لبم دوخته ام....
معلم...اشفتگی چیره بر من
دلم گرفت از ان لحظه که بچه ها زدند زیر خنده در یک کلاس من شاید فقط یک لبخند زدم ب معلم..نمیدانم چ برداشت کرد ازتمام حس هایم ک خلاصه شد درلبخند..میدانید ادبیات گونه ها احساسشان قویست بازی نکنیدبا احساساتشان ...دلم سوخت و وجدانم درد گرفت تا ب حال وجدانتان درد گرفته؟فریادش را خفه کرده اید؟من کردم...کردم ک بازهم افکارم افسار گسیخته باششند....ک باز هم بیداد کند این اشفتگی افکار.....
تبرئه کردن ؟نمیدانم هر چ دوس داری اسمش رابگذار...
همه ی این ها چند موضوع جداگانه بودند اما در یک روز ...وقتی خوااننده ی من تحمل این اشفتگی را ندارد زین حیص من چگونه تحمل کنم؟؟برف امد بازهم از ان بالا ننه سرما لبخندی زد لبخندی دوخته نشده ...بازهم برف بازی ...خانوم سین پایش را بیرون نگذاشت ...درست است خیلی فرای گنجایش ادمی تلپاتی داریم اما خب ....فرق هم بیداد میکند ان وسط یک سره مانندد بچه ای پنج ساله...
تست ریاضی....تا ب حال این حس را اشته اید؟اهای تمام شاگرد خوب های عالم باشمام ن اصلن با هرکه هستم ک دستی بر سرو روی کاغذ میکشد وخلق میکند....تا ب حال شده است بنویسید سیاه کنید اما ان چیزی نباشد ک میخاستید ورق را پاره،از نو شروع میکنید....دقیقن حس من بود..خاستم دستم را بالا ببرم بگویم خانوم یک ورق دیگر میدهید؟اما نگفتم تکیه ام را دادم دفترچه افکارم را بستم و غروب چشم هایم را فراگرفت دلم یک اسودگی خیال میخاست اخر میدانید یاد چ افتادم؟یاد پارسال...فقط فرقش این بود پارسال درمانده بودم خود را با کار های دخترانه خالی میکردم....اما حال خیر...حتی این کارها هم مرا خالی نمیکرد سخت است نه؟ک هیچ چیز خالیت نکند چون میدانی اخر این کلاف باز هم گره خورده است؟ک حتی کار های دخترانه نیز برتو خیز برندارند ...
برادر....
برادر داشتن...چ حس هایی دارید از این کلمه اصلن میشناسیدش؟
من امروز مورخ (یادش بخیر نمیتونستم بخونم این کلمه صخیف مورخ همیشه میشد مووووو رِ اِ خ) بیستو هشت بهمن نود ودو باتموم وجودم خوشحال بودم از داشتن برادر...اما میدانی سخت است موقعه اعصاب خوردیت نباشد شاید برای تفاوت سنی بالا...ادمی...ادمک درونیم شاد بود و کودک درون برادرم زنده....دوس دارم رفتن ب کوه را با برادرم...اخر خانوادگی ممکن نیست چ میدانم حوصله شاید مجالشان نمیدهد...
بی خبری
از همه اشخاص بی خبرم خیلی بی خبر...سفید سفیدم از خبر از عزیزان مجازی ک کم ندارند از خوبی ادم های حقیقی جلو ایینه روزگار رو در رو ن پشت منیتور....دلم همان خواب خرس قطبی را میطلبد ..حتی پارسال این حس را نداشتم ادمک درون صدایم ب گوشد میرسد یا گوش هایت را بادست گرفته ای؟از حرکاتم خودم تحویلم میدهی ای ادمک!!!!!!!!
ادم ها....
نمیشه شناخت این موجو دَ ک دوپارا...دلم تنگ است برای موجودک هایی ک خودم ی تنه شناختمشان یک سال مصادف شد با زندگی کردن با این ادمیان...ای کاش می بزرگ میبودم دلم کتابخوانه میخاهد وخرخوانی برای ازمون بادوستانم من راضیم برگردم ب پارسال اما زمان طنابش را با خوش رویی وصف نشدنی دورم تنیده....
فرداموعود پس دادن تست هاست....فردا....چقدر تجدید خاطره کردم از هرچیز ..خانوم سین میگویند نگو مرسی...کلن بامدادنوکی پدر مارا درمی اورند...اگر برف بارید ب اسمان نگاه ودهانتان راباز کنید مزه میدهد خیلی زیاد وجود شما....
شاید برای بار اول گفتم ب خ از حس درونم از داغانی یک تست ...شایداولش مقیمم کردند نرو رشته ریاضی تو ب دردش نمیخوری....جالب است من تکلیفم باخودم مشخص نیست سخت است کامل نباشی از هرچیز کمی داشته باشی از هر هنر ک ن از هر موجودیت هوویت...
شما این کلمه را چ میخوانید بچس ؟؟میشود برایم ب انگلیسی در کامنت بنویسید ممنون...
12:24
م.ه.ر.و
14:46 س شمبه
هعی امد خیلی سخت خیلی سرد س شمبه را یگویم دلم گرفت یعنی تو مدرسه خودم را خالی کردم خالی کردنی ب تک تک وجنات یک ادمک درونی خالی شدم حس خوبیست ...ارام..شیرین...مثل شیرینی خامه ای میلغزد دروجود.....بعدش هم ان قدر خنده را مهمان لب خود کردیم ک تفکر نکردم ب اتفاقات..جالب است یک ادم چاق و شاید هم متوسط از ورزش کم نیاورد و بنده اندر خم کوچه علی چپ باشم...حسم بد بود ..خیلی بد..بدتر هم شد حتی....دلم برای دوست بالای سریمان تنگ شد ب اسمان شتافتم وشکافتمش خیلی نرم...خیلی ارام...و زنگ اخر و نماز خانه را ک ب گند و خزعبل کشیده شد باشلوغ کاری های ما..عارف عجیب است چقدرهم بدش می اید ک با فامیلی صدایش بزنم اما خب میزنم دیگر....مقوای بقراق نرق ای....(براق نقره ای)تحقیق..عضدی بی اعصاب..ک من نمیدانم این عشق ب چکمه نوک تیز چیست ن واقعا ادمی راگاهی اوقات کنار خیارشور بزاری حالت بدمیشود زین حیص تو نفر شتافتند ب چکمه نوک تیز....بیسکوییت هایی همچون ساقه طلایی با شکلات خوشمزس امتحان کنید....ب شرط گاز....
است در مورد مقایسه ای است بینابین احوالات......
.ب نظر بنده ان قشربالا ک وجب ها پاسخ گوی صفحه ی تی ویشان
(تلویزیونشان) برای اندازه گیری نیس یا آن قشری ک اصن ب وجب
نمیرسد این صفحع تلویزیونشان اصلن بعیدمیدانم تلویزیونی داشته باشند
یا اگر دارند وقتی باشد برای تلف کردن پای تلویزیون..... کم تر ازاین قشر
سوم ک متوسط و مابین است مشکل است...میدانی اخر باید همه جوره
باشی ن ان بالا ودرافق ن پایین ومحو....
کم کمکی این روزها دلم ،کاسه سرم را ک پراست از تفکرات رنگی، پراز
رنگ های سردوگرمم ک ابروبادی هولناک هک کرده درسرم این
روزهامجال ارامش نمیدهند ب من....
حس باتری کنترل رادارم ک این قشر چیره دست میانه رو درموقع کم کاری
میکوباند زمین کنترل را ک جنبش ان باتری بیچاره زیادشود وادامه دهد ب
ناکجا اباد....
الان دقیقننن همانند این باتری ها هسدم ک مجبورم کردند ب
ادامه و شاید هم حس یک چسب زخم که تاریخ پایان دارد .
چسب زخم...باتری...میبینی چقدرسوژه دراطراف و پیرامونت میچرخد وتو
اندرخم یک کوچه ای...
نوشتن درباره ی افکار یک ذهن متلاطم اگر لذت بخش نباشد ارامش بخش
است...زیباست...مانند یک صحنه از برف و افتاب هم زمان ک قطره هارا
قلقلک میدهد برای رنگی روح نواز..که ادمی را مجبور میکند به نگاه کردن
م.ه.ر.و.
چهارشمبه شونزده بهمن نودودو دو وپنجاهو هفت دقیقه.....
معدل موزی افزایش یافت هعی....رفتن ب سایت امنه...جالب بود وشاید بدجور ی صحنه هایی روباهاشون بای بای گفدم خانوم کردی...ای کاش میشد جای اون بود...نجوم...دوس دارم خیلی خیلیو....امااطلاعاتی ندارم نمایشگاه خانوم کاف ایول.....نجوم....
اخبار شبکه ونشون داادن امنه بلی...یخ زدن در راه مدرسه در دو کلاس زبان جدن امسال سالیست بامصما اندرخم احوالات یک جلبک .....بلوط...بله بلوط چیز جالب گونه ای است....
خاب ..بله خابل من انقدرخاب جالبی میبینم مثلن کره اسب رو اسب بود و ب جلومیرفت یا خاب پشمک....طنازطباطباییی بله عجب چیزجلبیه الگوی مانیز ...
سنگ از اتاق برادردزدی....عطررردزدی....شال دزدی هسیییم.....ب یادپارسال ویخ زدن در اتاق برادر....
عموثمود ک فک کنم شِتکککک شده بهله بشرپارانویید پارانوییدیان...ازاین ملت زیادن ادمایی پارانویید...
کوچی و...ترکیدیهوبی مقدمه شاید ادمی دلش میسوزه اما من...نمیدونم صدالرزید اندرخمش....ادمارونمیشه شناخت....شاید ی سریا ی ادما ی صمیمی باما...اره میشه اکنده شد ازشون ....حتی بعدچن دقیقه...
یک گربه سیاه وسفید تو ی حیاط پوشیده ازبرف زل زده ب ادمی...اری...اری...لباسای یخ زده واس بار اول توعمرم وجمع کردنشون از روبند خیلی جالب بود دستایی یخ زده وپیرهنایی مث کاغذ...
شاه گوش شخصیتاش...طناز..چقدر شبیه ماهاس ن اخه این شخصیتش چون درباره چیزای کوچیک تفکرمیکنه....وتنابنده شکل ابی....
کوچی...حرفاش...فرای ذهن ی ادم...خداخودش پشتش باشه....من زر میزنم ازمشکل فقط همین...باورم نمیشه ای کاش جزوخالی بندی هابود....لکچری ک پوکید..کلاس زبان وترم پربار بزرگسالانش....کشمش نیزدم دارد یک تیکس بمولا...یاعلیع
سپیده جون ک نمدونم کجایین من پونزده سالمه....ایمیلتونم نتونستم میل بفرستم ...
یکسره برف باریدههههه....
کم کمکی نشسته لب پنجره ای باز بدنت میسوزد سرمایش دلمان را افسوس ب جایی میدوزد...سرما رخنه میکند در وجود منه هفتادی...دختری ریغو نیستم اما گه گاهی این کاسه ی سر کار خود را دارد بارخود را دارد....
دربی هم چنان باماست اتفاقاتش میرود روی خطوط...
اون از دیروز ک پشکوندیمش اینم از امروز ...کلن نمشع ما ی وقت مفید داشته باشیم عر جلبکی...صفر صفر تمومید نمدونم عادل ....
سلام سپیده جان من تمام تلاشموکردم ایمیلم نیومد براتون من در زمان طفولیتم ۱۵هستم...خوشحالم خوشتون اومده ممنون میشم ادرس وبی چیزی بزارین برام
هعی...خسته ام مننننننن اخر چقدر تلاش تلاش برای ادامه یک پست ک هی هی پاک میشود دیگ ر توانش راندارم نشود اینبار سرم رامیزنم دردیوارسنگیییییی
تموم شد امتحاناتی پر از محنتتتتتتتت
هعی امیدوارم سایه حتی س صدم بر روی معدل بنده نیفتدددد
میدانی سبک نوشتن دودکش برایم خاص است...امروز سرگیجه ای بود زیادد دراین کاسه سر... دختری ریغونیستم اما پوکیدم امروز...
میدانی این روزها خیلی فکرمیکنم ب تمامه تمام سوجه ها...واما حال برای بارسوم نوشتن ان متون بسی زیاد ز توان من خارج است....
اولین متنم درمورد قشور اقشار مختلف بر روی کره خاکی بود....ب نظر بنده ان قشربالا ک وجب ها پاسخ گوی صفحه ی تی ویشان برای اندازه گیری نیس یا ان قشری ک اصن ب وجب نمیرسد این صفحع تلویزیونشان کم تر ازاین قشر سوم ک متوسط و مابین است مشکل است...میدانی اخر باید همه جوره باشی ن ان بالا ودرافق ن پایین ومحو....
کم کمکی این روزها دلم را کاسه سرم ک پراست از تفکرات رنگی پراز رنگ های سردوگرمم ک ابروبادی خفن هک کرده درسرم...این روزهامجال ارامش نمیدهند ب من....حس باتری کنترل رادارم ک این قشر ن چیره دست میانه رو درموقع کم کاری میکوباند زمین ک جنبش ان باتری بیچاره زیادشود وادامه دهد ب ناکجا اباد....الان دقیقننن همانند این باتری ها هسدم ک مجبورم کردند ب ادامه و شاید هم حس یک چسب زخم ک تاریخ پایان دارد چسب زخم....میبینی چقدرسوجه دراطراف و پیرامونت میچرخد وتواندرخم یک کوچه ای...... امروز این امتحان اخری بود و باتری ها برسر ورقه ها اما مراقبانشان سر رسیدند و یک سقلمه ب طرفشان زدند... بحث سر همین جنبشات بود ک کمک میگرفتند از ورقه دس نوشته.... امروز تولده دو تن عزیز خانواده است ومهمانی پایان امتحانات باتری ها....
پوففف...من شاید عاشق درست کردن یک دسرهستم ژله بستنی...ک تبهرندارم امادوست دارم....امروز درست کردم....تواین هفته سعادت ابادو ک هی میگفتن نبین در قلمرو خود رادیدم قشنگ بووود....
آجیل... بلی همین اجیل میانه بین من و برادران است ک گه گاه سرمیزنند ومیخورند اجیل....دراتاق ببنده ب بهانه اجیل هم شده خوشرومیشوندو صمیمی...
من یک قول میگیرم از چله کوچک ک بماند بر روی زمین و بازهم اسمان صورتی شود تا بنده مذکور توان رفتن ب کوه و مستورشدن از برف رابدارم تا الان ک عاری بوده ایم از این موارد ارامش... فقط پاتکان دادن از استرس برما سلطه داشته
بلی...خدایی چقدرفرقه بین گوشی بزرگگگ مثلا اس فور وگوشی اچ تی سی والا ب مولا....:|||||||★★●■
این اسم جدید وبلاگ خیلی جلبه....بعدشم ک این عکسه ی کیفایی حس بااین طراحیا ینی یکی ازفونتزیابنده مذکورررر.●
پایان خزعبلات جلبکییی
اقو تاالان همه چی خوب بود ب جز امتحان شیمی ک چقد حرص خخوردم سرشو از سرکوبیدن تو دیوارو از خاب پریدنو....ی شامسزبی پلو با ماهی خوردیم....اوضاع خوبه ولی پارسال بچه های خودمون مدرسمون اوففففف....دیگ ب جزاینا همه چی خوبه درکمال ارامشیم ما.....همه جا پدر درمیارن چقد ادمای خوب نتی درکای نتی از واقعی گاهی کارسازکارساز ترن...رم مبارک پر شده کشت مارو انقدر ارور داد اخرشم عکسای قدیمی پارسال مدرسمونو پاک کردم :|
نمیدونم ای اش معدل بیست ممکن بود از دوتا درس میترسم زبان فارسی ؤ شیمی چقد چرت بودن اما من....هدفم کمکمرنگ نشده اما خودم تلاشم..... ی رمان بود اسم نویسندش مهرو شدیم س تا مهروی نتی بعد س سال گشتن...... ای کاش معدل بسی میشد ......
و اینکه قندیلایی ک اویزون بود وتفکر ی چیزو شکستیم کلی چل بازی و خنده...یاسمن یاسمنه پارسال همین....شاید ما عوض شدیمو اندرخم یک کوچه.....صبی باز شروع کرد ینی جدن من مرده تدارکات خانوادم همون مسءله زیبایه خنده خنده گریه گریه و بلعکس.....والا ب مولا.....بیست.....
الان ک دارم اینومینویسم از مدرسه ریحانه اومدم با بچه ها بازم تند تند حرف زدن زدن زیر خنده و بازم اون یاسمن دوگانه گرم بگیری گرم میگیره...گاهی اوقات محو میشد ب چی بب ککجا نمیدونم...امیدوارم انگلیسیم بیست شه...امیدوارم سال بعد از امنه بنویسم از سختیا و تلاشام ک مغزم واشده واس سوالات.... امیدوارم ک بشه این موارد حل......چقد خندیدیم چرت گشتیم بماند جدن انقدرر شلوغ کردیم ک باز نجف گیرداد بازم من استرس داشتم زدیم کندیم ی قد اندازه گیر را و بعدش هم وزن اصن ب گند کشیدیم مدرسرو.... هعیییی ای کاش میتونسم بفهمم یاسمنو شایدم مث خودمه این ادم عجیب.....نخطه