Forbidden blog

Forbidden blog

♥_=_♥
Forbidden blog

Forbidden blog

♥_=_♥

"روغن ریخته...!"

سلام! 

امروز رفته بودم خونه بابا بزرگم یه کتاب شعر ازش قرض گرفتم که سرایندش دوست بابا بزرگمه و هنوز هم در قید حیاته و در یزد زندگی میکنه. 

این یکی از اشعار بسیار زیبای " دکتر عبدلحسین جلالیان"هست.

امیدوارم خوشتون بیاد!

*************

پسر تب کرد و, 

کردم نذر بخشایم یتیمان را. 

لباسی را که فرزندم نمی پوشد دگر ان را! 

به او گفتم, 

که تا ننشیند از این بخششم بر خاطرش گردی. 

به من گفتا: 

دلم می خواست, 

هنگام خریدن نذر می کردی...! 

                                                 یزد-جمعه-24.10.1372

نظرات 6 + ارسال نظر
نوشین جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:30 ق.ظ http://ashketoofany.blogsky.com/

سلام چه طوری؟
گفتم تو که مرام نداری بیایی به ما سر بزنی حداقل خبرت کنم شاد بیایی

باشه الان میام

Reza BisMark شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

بابا بزرگت از تو باکلاس تره!
خااااااااااک تو سرت

گمشو

Nima شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:07 ب.ظ http://1asheghaneyearam.blogsky.com

سلام

خسته نباشی

وبلاگ زیبایی دارین ایشالا که همیشه موفق و موید باشید

به عاشقانه های من هم سر بزنید .

حتما

هنگامه یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

پروفایل تو خوندم خیلی شیطونی منم هم کلاست میشم

اوکی قبول

هنگامه پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

زیبا بود.کاشکی همه این بینش رو داشتن

sasan سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ب.ظ http://allakiiiiiiii.blogfa.com

سلام از وبت خوشم اومد خوشحال میشم به وب منم سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد