سلام!
امروز رفته بودم خونه بابا بزرگم یه کتاب شعر ازش قرض گرفتم که سرایندش دوست بابا بزرگمه و هنوز هم در قید حیاته و در یزد زندگی میکنه.
این یکی از اشعار بسیار زیبای " دکتر عبدلحسین جلالیان"هست.
امیدوارم خوشتون بیاد!
*************
پسر تب کرد و,
کردم نذر بخشایم یتیمان را.
لباسی را که فرزندم نمی پوشد دگر ان را!
به او گفتم,
که تا ننشیند از این بخششم بر خاطرش گردی.
به من گفتا:
دلم می خواست,
هنگام خریدن نذر می کردی...!
یزد-جمعه-24.10.1372
سلام چه طوری؟
گفتم تو که مرام نداری بیایی به ما سر بزنی حداقل خبرت کنم شاد بیایی
باشه الان میام
بابا بزرگت از تو باکلاس تره!
خااااااااااک تو سرت
گمشو
سلام
خسته نباشی
وبلاگ زیبایی دارین ایشالا که همیشه موفق و موید باشید
به عاشقانه های من هم سر بزنید .
حتما
پروفایل تو خوندم خیلی شیطونی منم هم کلاست میشم
اوکی قبول
زیبا بود.کاشکی همه این بینش رو داشتن
سلام از وبت خوشم اومد خوشحال میشم به وب منم سر بزنی